فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

سال نو با یکم تاخیر مبااارک براتون کلییی آرزوی خوب دارم 😍

دوساله اصلا حالو هوای عیدو حس نمیکنم 🥺

دو سه روز آخرو کوزت گری میکردم تو خونه 😂 و به لطف عید اتاق منم مرتب شد بالاخره البته ظاهر و زیر میراش وگرنه داخل کمد و کشوهارو دستم نزدم هرچیم بود چپوندم توشون بره 😂 پردمو هم هنوز حوصلم نشده وصل کنم 🤦🏻‍♂️

ساعت ۱۲ شب تصمیم گرفتم زیر تختو هم یه تمیز کاری بکنم ، یه قسمت تختم که ثابته با کشو هاش ولی اون قسمت دیگه میشه دراورد البته دونفره ولی من یه نفره با دهن سرویسی های فراوان انجام داده بودم ، اون شبم تصمیم گرفتم خودم انجام بدم 🤦🏻‍♂️ و بله اون قسمت در رفت و یه صدای بلند تاااق ، مامان از پایین گفت چی بود اینقدر صدا بلند بود ولی من گفتم هیچی نشد ولی اون صدا له شدن انگشت من بود که هنوز درده 🤦🏻‍♂️

عیدی رو قبلش گفته بودنا ولی یادشون رفت و منو داداش هنوز منتظر که یادشون بیاد 😂

صبح روز عید ما همه تا ۱۰ اینا خواب بودیم دیگه یه تمیز کاری اخر و اماده شدیم نشستیم پا سفره ، حالا سبزی پلو ماهی که قرار بود درست بشه که کنار نشستیم ملکه گدایان دیدن وقتی پاشدیم ساعت ۴ بود همه هم گشنه 😂 من تخم مرغ ساده با گوجه خام از منو انتخاب کردم ، داداش املت،  بابا و مامان املت که هم نخوره 😂

سلوووم چطورید اقا حقیقتا جدیدا تنبل و شدم و کلی شلوغ ، یعنی کارای یهویی پیش میاد و یه روزمو کامل میگیره ولی باز از قبل وضعیت بهتره .

یه جمع مجردانه بود که یه دوروزی باید باشون سر میکردیم ، اقا اینا میدونن من بادمجون دوست ندارما ولی باز سر اینکه کرم بریزن برا یکی از وعده ها فکر کنم یه ۴ - ۵ کیلویی بادمجون گرفته بودن 😐 و کشک بادمجون درست کردن ، من دست اخر وسایل سفره رو که میبردیم گفتن تو غذارو بیار منم تو کابینت یکی دو  مشت بزرگ ناردونه برداشتم روشو تزئین کردم و گند زدم به غذا 😈 حالا خودمم می خوردم تازه به به کنانماا ولی افتضاح بود 😂 تو هر لقمم که ناردون نبود میگفتن یکمی همی الان بزا لا لقمت😂🤦🏻‍♂️

حالا یه سری قبل تر شوید پلو بل لوبیا درست کردیم و یه تعداد تن ماهییم پیاز روغن گرفتیم قاطی برنج کردیم داشتن میبردن سر سفره جهت کرم ریختن گفتم واای اگه گفتین چی کم داره !!! گفتن چیی!!؟ گفتم کشمش 😐 اونام جهت نامردی کردن کلی کشمش درست کردن ریختن قاطی غذا 😐 من که هنوز به نیکی از غذاعه یاد میکنم ولی اونا فحش میدن 😂

سلوووم اقا بعد چند ماه بالاخره اومدم 🥺😍

وقتی اخرین پستمو دیدم فهمیدم چقده نبودم و ببخشید واسه این بی معرفتیم 😭 ولی میدونم شاید بعضی وقتا نباشم ولی باز برمیگردم اینجا😍

اقا همین اول من یه سلامم بکنم به اونایی که رفتن و شاید هنوز به اینجا سری بزنن و کاش یه خبری از خودشون بم بدن ، سلامی گرم بر دخترک بی نام و سلام و درودی بر فنچولی 😂 ( من اینو پیش نویس کرده بودم و وقتی وبو باز کردم ازش کامنت داشتم 😁😍)

و سلامی بر علیرضا که مصرانه کمک کرد زود تر بیام ❤

ببخشید اگه خیلی وقته نیستم و بهتون سر نزدم ، کم کم شروع میکنم به خاموش کردن ستاره ها و هرچقدر که نخوندم می خونم وبتونو 😁😎

خب راستش میدونید من واقعا تو مود نوشتن نبودم، وقتی حسش نیست نمی نویسم ولی وقتایی که مینویسم با عشق اینکارو میکنم 

خب میدونید من بیشتر ادم حرف نزدنم یعنی همه چیزای حالا بدم و حتی بعضی خوبیام  برا خودمه هیچی بروز نمیدم و از یه دایره امن که دارم کمتر پیش میاد خارج بشم چون احساس امنیت بم میده و چیزای زیادی رو نمیزارم کسی ازم بدونه چه توی واقعیت چه مجازی و نمیدونم چرا ولی این بم احساس امنیت میده .

تو این چند ماه واقعا روحی خوب نبودم(نه که خوب نبودم ولی واقعا مودش نبود) و خب چیزایی آزارم میداد نه که کلا بد بودما ولی خب تش روزم خراب میشد و... اصن بگذریم ، حالا اینا به کنار تا خبر شدم(توسط یه ادم احمق)  یه همکلاسی قدیممون ام خودکشی کرده و من چقدر این پسرو دوست داشتم واقعا ادم خوب و باحالی بود 😔

میدونید من کلا با مرگ و قبرستون میونه خوبی ندارم و حتی یه ادم با نسبت هرچقدم دورم روم تاثیر میزاره البته اگه پام به قبرستون برسه  و باااز معادلات ذهنم بهم می خوره و سوالات بی جواب و عدم توانایی اینکه باور کنم و.... 

اقا بگم که الان باحال خوب بیشتر اومدم که باشم و از کلیییی اتفاقای اخیر براتون بگم 😁😍

البته این مدت راستش من کلییی هم تنبلی کردم ولی درعین حال مشغله هام زیاد بود ولی بیکارم بودم😐🤦🏻‍♂️ ولی خب اومدم که باشم و کلی از اتفاقای خوب بنویسم براتون 💪😎😍😍

راستی حال دلتون چطوره سرکیفین عزیزای من برقرارین 😂

اگه بتون گفتن یه ادم لج باز نام ببرید بیاید اسم بابای منو بنویسید ، بابام همیجور که سنش بیشتر میشه داره لج باز میشه انگار البته بعضی وقتاها  (نه که خیلیی پیره ها )

همراه لپ تاپ  من اونم خواست خودشم گوشی بخره حالا از ما اصرار که اینو برندار یچی دیگه بردار تهش همونو سفارش داد ، میگفتم خو بیا از دیجی کالا سفارش بدیم چند صد تومن ارزون تره تش از مغازه داره خرید .

اون روز داره لباس میپوشه رفته یه کفش که داشته اصن نپوشیده اورده بپوشه (نمیدونم چرا خریده بوده نپوشیده 😂😐) میگم بابا جان به این لباست نمیاد میگه خودم دیدم خیلییی خوبه میگم شلوارت چین میفته میگه اووو کی توجه میکنه اقااا هرچی گفتیم تهش همونو پوشید رفت بیرون 

یه چیزیو باس گره میزدم میبستم جایی بستم میگه چرا اون مدل من نمیبندی  میگم خو فرق نداره بابا در هر صورت نگهش میداره پاشده اومده میگه خیلییی لجبازیا فتل خو ایجور ببندش 😂😂🤦🏻‍♂️

یا مثلا میدونه من به صدا بلند خیلیی حساسما صدا تلوزیونو زیاد میکنه یه روزایی چندبار تذکر میدیم بعد مقاومت میکنه که نه خوبه که بعد کمش میکنه 😂😐

بش میگم بابا خیلی لجبازیاا اخرش کار خودت میکنی کلی میخنده میگنه نخیر 😂 مامانم بش میگه خیلی دمت دراز شده هااا اونم ادای دمشو در میاره میخندیم 😐😂

اقاا بابام هر تجهیزات فنی بگی برا خودش خریده حالا انگا تو خونه کارگاه داریم یا ابتکاری میده چارتا چیز بهم براش جوش میدن و ما هر روز جا کم میاریم و استفاده هم نمیشه 🤦🏻‍♂️ یه کارواش خریده بعد دوبار استفاده کرده می خوهد اب بریزه بشوره میگم بزا کارواش بیارم میگه نمی خواد و بزارید دیکه ادامه ندم اصن بس که حرص خوردم 😂🤦🏻‍♂️

خب یه خاطره دیگه بگم از زمان قدیما 😂🤦🏻‍♂️

من کلا درس نمی خوندم و همههه فکر میکردن من خر میزنم جز مامان و بابا که اونام تا حدودی میدونستن و اقا بتون بگم من همون بچه فامیل بودم که خانواده ها میزدن تو سر بچشون 😎😁

اقا سال کنکور فرا رسید محیط ارام تدارک میدین من درس بخونم ، صبح بیدار میشدم بابا و مامان میرفتن سر کار منم در ارامش می خوابیدم و ساعت میزاشتم ۱ ساعت زود تر بیدار شم از چشام نفهمن خواب بودم که بعضی روزا لو میرفتم .

کوچه ما خیلییی ساکت بود تا که یهو از سال کنکور من تبدیل شد به مهدکودک انگار همه باهم قرار گذاشته بودن یجا باهم بچه دار بشن 🤦🏻‍♂️ حالا اینا اد میومدن زیر پنجره من بازی میکردن و شلوووغ و ارامشو از ادم میگرفتن منم میرفتم هر روز چند وعده باشون دعوا میکردم . بعد اینا ازم وحشت داشتناا حرف مامانشون گوش نمیدادن میومدن در خونه ما من چشامو گرد میکردم زل میزدم تو چش بچه اونم ایز پی پی اینگ میشد 😂

یبار از خواب پروندن منو منم اعصبانییی با شلوارک و زیر پوش با گام های پولادی و موی ژولیده و سری که ازش دود بیرون میومد درو باز کردم با داد پریدم تو کوچه که یه دختر موجه که رنگ به روش نمونده بود رو به رو شدم 😂 کلی خجالت کشیدم رییز اومدم داخل (نزدیکمون یه دانشگاس این بدبختم داشت میرفت بره سر کلاسش😂)

یبارم یه سنگی چیزی خورد تو در من تییز دوویدم دم در دیدم یه بچه با سرعت میدوعه تقریبا سر کوچه بود بدبخت 😂 اینام لوش میدادن که اره کار اون بود 😂

یبارش زنگ خونمونو زدن رفتم دم در دیدم هیشکی نیست بچه همسایه رو به رویی اومد بیرون گفت بخدا من نبودمااا منم مردم از خنده اصن نابود 😂

یبار دیگش دخترای همسایه بغلی میومدن زنگ میزدن در میرفتن کوچیکم نبودنا 😐(ما فکر میکردیم بچه مچه های اپارتمانی بغلین) منم رفتیم پشت در ورودی خونه نشستم جوری که سایم از شیشه مشخص نباشه هاا درم نیمه باز جوری کرفتم که آنی باز کنم اومدن ایفونو زدن درو باز کردم گفتم بفرمایید 🤨😡 اقااا اینم یک حالی داد که نگو 

و... یادم نیس 😂