شلم شومبا ۳۴
سلام شبتون بخیر
قاعدتا باید شلم شومبایی بنویسم ولی هیچی یادم نمیاد😐😂 پس هرچی از این چندوقت به ذهنم اومدو مینویسم براتون.
۱- باز یه خواب عجیب و درهم برهم دیدم البته که فقط همه چی قروقاطی بود و جز خوابای نیاز به تعبیر نبود.
۲- دیشب اولین مهمون عیدمون اومد هرچند که من رضایت نداشتم از اومدنشون ولی خب تهش رضایت بخش بود و اونقدر باعث کلافگی و اعصاب خوردیم نشدن
۳- اخرین روزای کارم تو سال ۱۴۰۱ همراه یه مشت از نچسب ترین افراد سپری شد و حسابی رو مخ بودن ولی خب از حق نگذریم یجاهاییشم بد نبودن
۴- سرکار یه میزفوتبال دستی بود که به راهش کردیم و خوش گذشت منو یکی از بچه هام که کلا یه جر زنی هایی کردیم اصن خیلی چسبید😂
۵- امسال تقریبا خوب خرید کردم البته که همچنان نیازهای زیادی حس میشه و منتظرم پول بیاد دستم برم آتیششون بزنم 😂
۶- رفته بودیم یه فروشگاه که مامان و خاله مانتو اداری بخرن حالا من خواستم تو ماشین باشم اما بردنم گفتن بیا نظر بده حالا نظر دهی همش سر رنگ بود چراشو نگم براتون😂 خریدشونو کردن دم درخروج گفتن تو کت شلوار نمی خوای 🤔 برگشتیم و داشتون یه دست کت شلوار برداشت ، حالا رفتم برا حساب اون قسمت یه دختره بود موهاشم صورتی مورتی کرده بود بعد شدیدا اقدام به لاس زدن میکرد حالا جلو مامان و خالم منم که اصن خجل گشته بودم کضم غیضم کرده بودم هیچ نمیگفتم فقط سعی که اقا حساب کن کتو بریم 😂🤦
۷- توی تایمی که خاله رو میبردم برا چشمش همش اینجوری بود صب خیلییی زود میزدیم بیرون و نهایت تا عصر برمیگشتیم حالا منم فقط تو ماشین بودم کل تایمو ، اد روز اخر من گفتم خب همش که اینجوره توی لباس پوشیدن کاهلی کردم ، شارژرو نبردم ،هندرفریو نبردم ، داروهامو نبردم و... بعد اینجوری شد که شب بمونیم و فرداشم تا شب موندیم 😐😂
شبتون بخییر ❤️
- ۰۲/۰۱/۰۳
😐 حقیقتا حوصله داری هااااا کل لباس های منو مامانم میگیره بعد میاد به من میگه نظر بده و فکر کنم تو کل عمرم یه بار گفتم نه این خوب نیست عوضش کن امسال هم همچی رو گرفتن من فقط گفتم روی اینا یه لباس سفید ساده هم بگیرین بعد تا خووود شب قبل عید درگیر همین یه لباس بودیم لامصب انگار جنگ شده همه دنبال کفن سفید میگردن :/ پیدا نمیشد ک