فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

سلااام چطورین😁

نبودم خب از تنبلیم بود اما جز تنبلی اصن رو مود نبودم نمیدونم کلا حالو حوصله هیچی نیست همش فکر و فکر

و خب یهو فکرا خرابم میکنن میدونید یکم مودی شدم ! ، دیگه اگه مثل همیشه خوب نیستم اونقدر مهربون نیستم ببخشید .

بزارید برم از خریدام بگم از کار برگشتم گفتن بهله پست بسته اورده و خب مجموعه خریدام از دیجی کالا اومده بود یه بخشش برا دیزاین اتاق بود و یه بخشم واسه باشگاه و اقا اصن چیز میزای باحال خریدم برا خودم و کلییی حالمو خوب کرد😍

باشگاه حالمو خوب میکنه و اون تایم میشه گفت فکرام صفره و همش فکر عضله ساختن لذت بردن از رشد و تغیرم و اقا واقعا بدن به فرم دلخواهم برسه براتون عکس میزارم .

نمیدونم واقعا بیان اینقده خلوت شده که کسی منو نمی خونه یا من دیگه خوب نیستم 🥺 دلم واسه قدیمای بیان تنگ شده 

شبتون بخیییر❤️

سلام شبتون بخیر 
میدونید من کلا شادمهرو خیلی دوست دارم، هروقت تو اینستا میگردم و به پستایی برمیخورم که باش مصاحبه میکنن اون خیلی سال پیشا برا بار هزارم چندبار نگاهش میکنم غمم که گین شد بعد ازش رد میشم.
اصن غمو توی صدا و چهرش میشه دید 🥲 اما من مصاحبه هاشو دوست دارم.
میدونستید آهنگ تقدیرش مرتبط میشه با اون دختری که توی مصاحبه هاش ازش میگه
اگه بخوام سه تا آهنگشو که همیشه دوست داشتم و توی ذهنم بوده بگم برین گوش بدین و رستگار بشید ، تقدیر ، طرفدار و اونکه میگه آغوشتو بغیر من برای هیشکی وا نکنه
خواستم بیام از چیزا دیگه ای بنویسم که قبلش به شادمهر برخوردم
+ من تایمای زیادی میشه اعصابم خورد میشه و کلا حسم منفیه و حالم بد شده از اتفاقات پیش خودم میگم بیام اینجا کلی نق بزنم ولی تهش میگم نه
شبتون بخیر

سلااااام چطورین

- اون روز رفتیم تفریح و گفتیم پدر فرمون دستت تو و رفتیم جایی که چی بگم اصن انسان نمیرفت ، اعترتض کردیم برگشتیم گفتیم مادر فرمون دست شومو و مادر هم همین وضعیت دیگه من به جوش خروش آمدم و رفتیم یجا خوب پیدا کنیم که خاله اینا توی یه مکان خوب روئت شدن.

- داداش بزرگ بودنم سخته ها مثلا میاد با اینکه پول داره از کارتت خرج میکنه تازه دوباره اومده که پول داری باز یه سفارش دیگه هم بدم کهگفتم نههه ولی خب بازم نزدیک دو در پاچه وی فرو رفت درحالیه که یه برنامه هایی داشتم برا پول این ماه خرجای جانبی دیگه هم بماند

-اون ازمونه بود گفتم بهتون رفتم و رد شدمcrying

-روانی شدم برا سربازی و همچنان دهن وی سرویسهههه

- به باشگاه گرویدم واندکی بعد چناب فتلیان با بدن فیت تفدیم میکندlaugh

- کامنتا رو دیدم اما باید فردا بیام جواب بدم و پوزش

- یه سری سایت در دست احداث بود گفتم یه چیزایی پیش رفت اما خب یه پیچشی هست اگه رفع نشه قیدشو میزنم و بدون درنظر گرفتن اون کارو مشتی پیش میبرم

 - کادو تولد مادر گرامی رو هم سفارش دادمو خب تامام 

- یه سری خریدم برا اتاقم دارم که همین روزا انجام میدم و اتاق یکم وضعیتش بهتر میشه

-نمیدانم سربازیمو کجا باشم اما ناخوداگاه یچیزایی اومد به ذهنم واگه اینجوری بشه سوپرایز میشم

و دیگه پر حرفی نکنم شبتون بخیر

سلاااام چطورین 

فردا یه آزمون دارم و امیدوارم قبول بشم و تامام بشه 

امروز بالاخره بعد دوماه تصمیم به بردن لپ تاپ برا سرویس موفق شدم ببرمش ، یه بخشش از تنبلیم میشد یه بخشش وقت نمیشد ، دوبارم رفتم جا پارک گیر نیومد ، یدورم به بابا سپردم وقتی بعد چند روز برگشتم باز نبرده بود ولی بالاخره بردمش و بر تبل شادانه بکوب .

به لحظات ملکوتی دریافت وام دارم نزدیک میشم اابته همچنان دقیق مشخص نیستا.

از شنبه هم که قراره بالاخره باشگاهو استارت بزنم و برنامه ها دارم برا ساخت این بدن و برگشتن به دوران اوج 😎

دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه 🤔 شبتون بخیر 

اما به زودی میام برای پستای جدید 😁

 

سلام خب این عنوان واسه اینه که کل بخش های این پست به خانوم هایی مربوط میشه که یهو دیشب به ذهنم اومد و تصمیم گرفتم بشه یه پست .

- چند روز پیش رفتم خونه خاله اینا که تو یه مجتمع هست و وقتی داشتیم برمیگشتیم یهو دیدم یه دختره داره سعی میکنه ماشینو پارک کنه توی پارکینگ خودشون (پاترول داشت) پس ما صبر کردیم که راحت پارک کنه و تو دست و پاش نریم همینکه واسادیم دنده عقب گرفت زارت زد تو دیوار بعدم روشو کرد سمت من بهم چشم غره رفت 😐😂

- رفته بودم برا جایی خرید کنم و گفتن کشمش بگیر منم دیدم یه مغازهه داره همونجا واسادم که واسه خریدا دیگه هم نخواد برم دور بزنم ، بسته ها از قبل کشیده شده بود از فروشنده که یه خانم بود ( دقیییقا کپی همون دختره توی نون خ که همچی قلدره و فلان ) گفتم بسته کوچیک تر هست یا میشه از این کم کرد یه نگاه کرد با قلدری دستشو اورد گفت کارتتو بده 😐😂

- رفته بودم فاکتور بگیرم از یه مغازه ، با صاحب مغازه صحبت کردم که مشتری براش اومد و گفت اون دختر خانمی که اونجا بود برام فاکتور بنویسه و واسش توضیح داد به منم گفت برم اونور ازش بگیرم ، دختره واقعااا خیلی خوش خط بود و کل فاکتور با خط نستعلیق و اینا نوشتا ولی خب داستان چی بود، اول رو یه کاغذ کل متن و اعداد رو تمرین کرد بعد رو فاکتور اشتباه کرد😐 و سه بار این پروسه ادامه داشت تمرین روی برگ سفید روی فاکتور اشتباه و من دیگه کلافه شده بودم که تموم شد.

+ قاب گوشیمو پست سه روز پیش اورده مامان اینا تحویل گرفتن یادشون رفته بهم بگن😂 

+ فردا از صب زود کلی کار دارم که باید انجام بدم 🥺

+ ماه رمضون دیگه کم کم تمامه دست و جیغ و هورااا😁