فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

سلام 

نشستم با انگشت اشاره تایپ میکنم به دلیل درد انگشت🥺

امروز اتفاقای خوشمزه ای توی خونمون رخ داده🤤😁

باید بگم امروز از گرسنگی رسما مردم 🥺

یجا بودیم برا افطاری و قرار بود تقدیر کنن و فلان بعد هرکیو میگفتن صلوات میفرستادن ، حالا این همراه کرم ریزی بود برایکی کم یکی بیشتر یکی اصلا نه😂 به من که رسید خیلی شد دوستامم که داد میزدن اصن من با خنده میرفتم برا تقدیر😂

کلی جاها کار شکنی شد و اعصاب خوردی و فک کنم فردا حله دیگه 

من میشد زودتر از اینا سرباز میشدم و تقصیر خودم شد اما ففط برا ارامش روانمه بخدا 🥺 البته هنوز نشدم اوکی شد خبر میدم😬

خانواده کلییی از سفر رفتنم استقبال کردن و خب خوبه اما هنوز زمان مشخص نیست 

شبتون بخییر 

سلاام حاالتون چطوره رفقا

فتل تقدیم میکند 😂

۱ - خب این چند وقت چرا نبودم ! چند روز اینترنتم به طوری به فنا رفته بود که میشه گفت نداشتم اصن و دسترسی هم نداشتم برای درست کردن سیم کارتم ، بعدشم که دوباره حسابی اعصاب و روان و همه چیم ریخته بود بهم خواستم بیام پست گوه تو این زندگی براتون بنویسم ولی گفت نه ، دیگه تنبلی هم اضافش کنید.

۲ - اون روز داشتم یه سری کارارو انجام میدادم یکی گفت چایی بیارم برات گفتم روزم جااینکه بگه قبول باشه گفت مبارک باشه 😂 البته رفت و برگشت درستش کرد.

۳ - بیا اومدم شماره۳ رو شروع کنم گوشیم زنگ خورد یادم رفت 😐😂

۴ - چندوقت قبل کل گوشی و همه چیو زیرو رو کردم برا یه ویس و نیافتم و خب غم انگیزناک بود🥺.

۵ - نظرمه جمع کنم و تنهایی یه سفر برم اما اول باید حقوقارو بدن بعد تصمیم بگیرم 😁

۶ - اقا دیدین وسط مهمونی یهو اتفاقات مختلف ادمو به خنده میندازه و قطع هم نمیشه ، دقیقا دیشب جایی دعوت بودیم که خب منو داداشم بزور خودمونو نگه داشته بودیم و تش خندمون میگرفت و هر بار یکیمون گوشیو میگرفت جلو اون مثلا یچی نشون هم میدیم و میخندیم 😂🤦 بعد داداش بیشعورم برداشته یه جک تعریف میکنه خودش که اشک میریخت منم اینور ولو شده بودم خب یکی نیست بگه کرم داری😂

دیگه هعی سعی میکنم ادامه بدم ولی مخم نمیکشه نمیدانم چی بنویسم و چی نه تا درودی دیگر بدرود ❤️

اعصاب صفر 

میزان تحت فشار بودن ضرب در هزار 

خستگی بیش از حد ظرفیت 

حوصله ندارم 

گوه تو این زندگی 

شب بخیر🥺

سلاام حالتون چطوره 

اقا دیروز مثل این احمقا برداشتم تقریبا از ۳ متر پریدم پایین اونم رو یه زمین سخت و بتونی با کفش خیلیی نامناسب و خب بخیر گذشت که مچ پامو به فنا ندادم .

این ماه برداشتم یه ۱۰ تومن دیگه به پس اندازام افزودم و خب قرار بود یه مبلغی دیگه هم واریز بشه حسابم و من با اون حساب کرده بودم که بزارمش رو این مبلغ که ته گذاشتم همه چی حله ، حالا چی شد اون مبلغه اصن واریز نمیشه ، گلس گوشیم شکست ، لپ تاپمو برا سرویس باید ببرم ، یه سری دارو ها و کرم ها می خواستم ، یه سری خرید شخصی داشتم ، می خواستم چندتا پروژه سایت راه اندازی کنم که علاوه بر خود سایتا برا یکیش تبلیغم لازم بود و حالا هزینه های جانبی و روزمره که بماند 😐

موجودی رو نگاه کردم دیدم یه سه و خورده ای جمع و جور میشه ته حسابام ولی هرچی حساب کتاب کردم کم میومد یعنی خیلیم کم میومد ، فعلا برداشتم داروها و اینارو خرید زدم و من حداقل رو یک الی یکو خورده حساب کرده بودم ولی با۶۰۰ اینا حل شد ، دوتا از پروژه های سایتم چون هزینشون واقعا زیاد میشد کنسل کردم و بعد واریز حقوق ماه دیگه میرم سراغشون ، این دوتا سایت دیگه تقریبا هزینه ای نمیبرن ولی باید روزای دیگه اقدام کنم چون شناسمو توقیف کردن، از طرفی گفتم یه بخش از خریداروهم سروتهشو بزنم ولی میگم بخرم بره ولی حالا گفتم اول برم لپتاپو سرویس کنم ببینم چقد میمونه و این درحالیه که اصن نمی خوام به پس اندازم دست بزنم .

توی چندماه اینده هم می خوام یه وام قلمبه بگیرم که خب داشتون رسما میره زیر بار قسط، قسط نه ها قسسسط ماهی ۶-۷ تومن 😬 اگه که بشه قسطم مبلغش کمتر بشه می خوام یه سری چیز میز قسطی دیگم بخرم البته اینا فعلا در نظر فتله و هیچگونه پلن سگ در سگی ای نیست 😁

امیدوارم جیبای هممون پرپول باشه و مجموعه تلاشایی که دردست انجام دارم برای پیشرفت نتیجه بده 😍

 

سلام شبتون بخیر

قاعدتا باید شلم شومبایی بنویسم ولی هیچی یادم نمیاد😐😂 پس هرچی از این چندوقت به ذهنم اومدو مینویسم براتون.

۱- باز یه خواب عجیب و درهم برهم دیدم البته که فقط همه چی قروقاطی بود و جز خوابای نیاز به تعبیر نبود.

۲- دیشب اولین مهمون عیدمون اومد هرچند که من رضایت نداشتم از اومدنشون ولی خب تهش رضایت بخش بود و اونقدر باعث کلافگی و اعصاب خوردیم نشدن

۳- اخرین روزای کارم تو سال ۱۴۰۱ همراه یه مشت از نچسب ترین افراد سپری شد و حسابی رو مخ بودن ولی خب از حق نگذریم یجاهاییشم بد نبودن 

۴- سرکار یه میزفوتبال دستی بود که به راهش کردیم و خوش گذشت منو یکی از بچه هام که کلا یه جر زنی هایی کردیم اصن خیلی چسبید😂

۵- امسال تقریبا خوب خرید کردم البته که همچنان نیازهای زیادی حس میشه و منتظرم پول بیاد دستم برم آتیششون بزنم 😂

۶- رفته بودیم یه فروشگاه که مامان و خاله مانتو اداری بخرن حالا من خواستم تو ماشین باشم اما بردنم گفتن بیا نظر بده حالا نظر دهی همش سر رنگ بود چراشو نگم براتون😂 خریدشونو کردن دم درخروج گفتن تو کت شلوار نمی خوای 🤔 برگشتیم و داشتون یه دست کت شلوار برداشت ، حالا رفتم برا حساب اون قسمت یه دختره بود موهاشم صورتی مورتی کرده بود بعد شدیدا اقدام به لاس زدن میکرد حالا جلو مامان و خالم منم که اصن خجل گشته بودم کضم غیضم کرده بودم هیچ نمیگفتم فقط سعی که اقا حساب کن کتو بریم 😂🤦

۷- توی تایمی که خاله رو میبردم برا چشمش همش اینجوری بود صب خیلییی زود میزدیم بیرون و نهایت تا عصر برمیگشتیم حالا منم فقط تو ماشین بودم کل تایمو ، اد روز اخر من گفتم خب همش که اینجوره توی لباس پوشیدن کاهلی کردم ، شارژرو نبردم ،هندرفریو نبردم ، داروهامو نبردم و... بعد اینجوری شد که شب بمونیم و فرداشم تا شب موندیم 😐😂

شبتون بخییر ❤️