فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

سلااام شبتون بخیر 

اقا من چون سابقه شکستگی داشتم و داستان شده بود پس خواستم حتما همون جراح ببینه دستمو ، رفتم سوابقو نگاه کرد گفت کلا ادم دعوا هستیاا انگشت میشکنی میای اینجا😂 ( البته خداروشکر بعد از معاینات بیشتر گفت نشکسته و همون اتل رو باس ببندم ).

فرستادم برا گرفتن عکس جدید کلینیکو نمیافتم ادرس گرفتم گفتن وااای چقد همه ادرس فلان جارو میگیرن رفتم تو کلینیک گفتن واااای امشب چقدر این دکتره میفرسته اینجا برا عکس 😂 ، رفتم داخل برا گرفتن عکس دختره حواسش نبود انچنان ناخونشو به دستم فرو کرد بعد اومدم بیرون اون همکارش میگه شنیدم داخل کتکت زده راسته 😂🤦

ظهرشم که یه مسیر بین شهریو باید میرفتم راننده یه خانم بود چندین بار باهاش اومدم بعد کلا تو راه میزنه زیر اواز و ترکی می خونه برات ، نه صداشو کار دارم نه اهنگاش فک کن تی ام بکس پلی کرده بود یا مثلا یکی دیگش خلسه بود و از این دست بعد خودش روش ترکی می خوند 😐😐😐😐

همش حس میکنم می خواستم یچی دیگه براتون بنویسم که یادم نمیاد هاااااااااا یادم اومد اون خواب دیشبم بود اونو یه پست دیگه مینویسم براتون 

شبتون بخیر زیباها 

 

سلام خوبین دلم تنگ شده بود 

هعی میام تایپ کنم باز پاک میکنم نمیدونم از کجا شروع کنم اصن چی بگم هوف🤦

یه زمان عشق وب بودم بخونم بنویسم ، اینجا روزی چندین و چندبار چک میشد یکی از فکر و ذکرام این بود براتون بنویسم یه زمانی با شما دانشگاهو شروع کردم و الانم نیمچه تمومه ( داستان داره که میگویمتا) نمیدونم چرا کم کم از اینجا دور شدم تنبل شدم همیشه سوالم بود اخه چجوری میتونن از اینجا دل بکنن اخه ولی خودمم رفتم 🥲

باید یکم نظم بدم همه چیو یکیش وبه نظرمه سعی کنم یه روتین بشه و روزای زوج آپلود کنم ، حرف زیاده .

خبر دست اول انگشت بی تربیتیم شکسته البته خوشبختانه یه شکستگی کوچولو‌ هست ، خبر دیگه اینکه سربازی از رگ گردنم بم نزدیک تره که اونم باید بیام واستون بگم .

شبتون بخیر ❤️

یکم دیره واسه اطلاع رسانی اما خب حیف نیست از تولد فتلتون بی خبر بمونید 🥺

وی در پانزدهمین روز ماه مرداد در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود 😂

باورم نمیشه ۲۴ سالم شده یجورایی تو سن ۲۰-۲۲ سالگیم گیر کردم همش حس میکنم تو اون سنم 

به دلیل مصادف بودن تولد این شخص بیانی با تاسوعا و عاشورا تولد ایشان بکل کنسل شد و ایشالا سال بعد 

کاش میشد الان تافت بزنم به خودم دیگه حداقل بزرگ تر نشم 😂🥺

قابل ذکر است دو نخ از کله مبارک ایشان سفید شده 🥺

امسال اولین تولدیم بود که از شدت دل تنگی ها آن چونان گریستم که اصن ولش کن 

جهت ارسال کادو های خود می توانید از طریق کامنت با من در تماس باشید😁 

خودم میدونم خیلی بد نوشتم الان مثلا سر کارآموزیم 🤦😂،حالا بعد میام توضیح میدم و از احوالات و اتفاقات مینویسم براتون 

من بر خلاف اون چیزی که از خودم نشون میدم دل نازک و احساساتیم ولی شاید کلا یجور دیگه جلوه کنم اصن انگار یه استعداد برعکس نشون دادن خودم دارم.

عنوانو زدم آغوش اخه چند وقت پیش بود وقتی تنها توی خونه نشستم بودم و اصن انگار غم عالم اومده بود توی دلم ، خب راستش این خرس گنده نشسته بود گریه هم کرده بود 🥺😅 ولی اون لحظه فقط دلم می خواست یکی بیاد و محکم بغلم کنه و چقد کم بودشو حس کردم ، اون لحظه تمام خواستم این بود حس میکردم فقط همینه که حالمو خوب میکنه ، یه آغوش می خواستم که بهش پناه ببرم 🥺

یاد شادمهر افتادم که میگفت آغوشتو بغیر من برای هیشکی وا نکن 

برید شادمهر گوش کنید و رستگار شوید 

 

پ ن : به دکترهایم گرویدم و حاصل چه شد : یک سرم با دستی کبود شده + اصابت امپولی به باسن و باسنی که فردا در نوبت اصابت امپول دیگریست + یک ازمایش خون که باید بدیم بزنن+ دوعدد سونوگرافی که باید بدیم بمالن 

پ ن : رفتم واسه گواهی نامه پایه دو و خب حاصل چه شد اینکه باید برم تست اعتیاد بدم 😁

شبتون بخیر

سلاملکوم احوال شومو 

اقا تورو خدا بدقولیامو به روم نیارید که میدونم 😅 برا بار هزارم قول که بیام مثه بچه ادم بنویسم 😭

خب از عمل نگم که اصن چه داستان هاییو من پشت سر نزاشتم سرش چه سوتیا دادم و چه اتفاقا افتاد بعدشم که چقد اصن دهان اینجانب سرویس گشت ، باید به اطلاع برسونم مجدد یکشنبه نوبت دارم پیش دکترم.

جا عملم بعد این همه تایم هنوز یه خون میاد و پشمام 😐

ضمن بی حالی ها و... رفتم یه چکاپ هم انجام دادم و اونم دارم میبرم پیش دکتر 

حالا رفتم ازمایش خون دادم ببین ۶تا شیشه خون ازم گرفتن فک کنم اصن انگار داشت جونم از دستم میومد بیرون بعدشم اومدم خونه یهو یه کمر درد اومد سراغم هنوزم خوب نشدم ، یه سفرم رفتم اون بینم من مریض شدم🤦 

زین پس مرا فتل مریض بنامید 😂😂

دانشگاهمم کم کم تامامه خودمم باورم نمیشه به چشم بهم زدنی رفت و چالش های جدید تو راهه ، باورم نمیشه یه روزی از اولین روزای دانشگاهم اینجا مینوشتم و الان تمام.

از دانشگاه همینو بگم که ترم تمومه و ترم تابستون شروع شده ولی وی تا دیروز فشرده ویدیو ترم قبلو میدیده و جزوه مینوشته 😂

بزا خودمو کنترل کنم وگرنه تا صب حرف میزنم براتون قول میدم زود به زود اپ کنم 

شبتون بخیر