فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

سلام شبتون بخیر 
میدونید من کلا شادمهرو خیلی دوست دارم، هروقت تو اینستا میگردم و به پستایی برمیخورم که باش مصاحبه میکنن اون خیلی سال پیشا برا بار هزارم چندبار نگاهش میکنم غمم که گین شد بعد ازش رد میشم.
اصن غمو توی صدا و چهرش میشه دید 🥲 اما من مصاحبه هاشو دوست دارم.
میدونستید آهنگ تقدیرش مرتبط میشه با اون دختری که توی مصاحبه هاش ازش میگه
اگه بخوام سه تا آهنگشو که همیشه دوست داشتم و توی ذهنم بوده بگم برین گوش بدین و رستگار بشید ، تقدیر ، طرفدار و اونکه میگه آغوشتو بغیر من برای هیشکی وا نکنه
خواستم بیام از چیزا دیگه ای بنویسم که قبلش به شادمهر برخوردم
+ من تایمای زیادی میشه اعصابم خورد میشه و کلا حسم منفیه و حالم بد شده از اتفاقات پیش خودم میگم بیام اینجا کلی نق بزنم ولی تهش میگم نه
شبتون بخیر

سلااااام چطورین

- اون روز رفتیم تفریح و گفتیم پدر فرمون دستت تو و رفتیم جایی که چی بگم اصن انسان نمیرفت ، اعترتض کردیم برگشتیم گفتیم مادر فرمون دست شومو و مادر هم همین وضعیت دیگه من به جوش خروش آمدم و رفتیم یجا خوب پیدا کنیم که خاله اینا توی یه مکان خوب روئت شدن.

- داداش بزرگ بودنم سخته ها مثلا میاد با اینکه پول داره از کارتت خرج میکنه تازه دوباره اومده که پول داری باز یه سفارش دیگه هم بدم کهگفتم نههه ولی خب بازم نزدیک دو در پاچه وی فرو رفت درحالیه که یه برنامه هایی داشتم برا پول این ماه خرجای جانبی دیگه هم بماند

-اون ازمونه بود گفتم بهتون رفتم و رد شدمcrying

-روانی شدم برا سربازی و همچنان دهن وی سرویسهههه

- به باشگاه گرویدم واندکی بعد چناب فتلیان با بدن فیت تفدیم میکندlaugh

- کامنتا رو دیدم اما باید فردا بیام جواب بدم و پوزش

- یه سری سایت در دست احداث بود گفتم یه چیزایی پیش رفت اما خب یه پیچشی هست اگه رفع نشه قیدشو میزنم و بدون درنظر گرفتن اون کارو مشتی پیش میبرم

 - کادو تولد مادر گرامی رو هم سفارش دادمو خب تامام 

- یه سری خریدم برا اتاقم دارم که همین روزا انجام میدم و اتاق یکم وضعیتش بهتر میشه

-نمیدانم سربازیمو کجا باشم اما ناخوداگاه یچیزایی اومد به ذهنم واگه اینجوری بشه سوپرایز میشم

و دیگه پر حرفی نکنم شبتون بخیر

سلاااام چطورین 

فردا یه آزمون دارم و امیدوارم قبول بشم و تامام بشه 

امروز بالاخره بعد دوماه تصمیم به بردن لپ تاپ برا سرویس موفق شدم ببرمش ، یه بخشش از تنبلیم میشد یه بخشش وقت نمیشد ، دوبارم رفتم جا پارک گیر نیومد ، یدورم به بابا سپردم وقتی بعد چند روز برگشتم باز نبرده بود ولی بالاخره بردمش و بر تبل شادانه بکوب .

به لحظات ملکوتی دریافت وام دارم نزدیک میشم اابته همچنان دقیق مشخص نیستا.

از شنبه هم که قراره بالاخره باشگاهو استارت بزنم و برنامه ها دارم برا ساخت این بدن و برگشتن به دوران اوج 😎

دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه 🤔 شبتون بخیر 

اما به زودی میام برای پستای جدید 😁