فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

۱ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

یعنی من هرچی از تنبلی بابام بگم کم گفتم

البته داداشمم دقیقا رو بابام رفته و تنبلاا

کلا روزای تعطیل و اینا که بابا ۲۴ خوابه و استراحت بهشم که میگی میگه من زحمتامو کشیدم و... 

اون روز به اتفاق همه تا ساعت ۱۰-۱۱ خواب بودیم مامان پاشد لباس چرکامون جمع کرد ریخت تو ماشین لباسشویی  که بشوره و باز خوابید 😂 من پاشدم برم بیرون چیزی بخرم و برگردم که دیدم صدا خاموشی ماشین اومد ولی سریع خدافظی و پریدمو رفتم ، در واقع در رفتم 😂

حالا من کارامو کردم و بازگشتم دیدم مامان که خوابه هنوز بابا و داداشم رو مبلا لم دادن و سرشون تو گوشی تا پامو گذاشتم داخل بابا گفت فتل ماشین همی الان خاموش شد برو لباسا بنداز 😐😂 من کلی کولی بازی که دیگه خودش قبول کرد و پوکیدیماا ولی باز منو فرستاد لباسارو پهن کنم 🥺😂

بزارید از این دل خون شده چیزی نگم 😂😂😂