فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است

سلااام حال و احوالتون چوطوره 

۱- فک کنم باز باید مطالبو یجا یادداشت کنم که یهو از ذهنم نپرن 

۲- شبی نشستم صحنه زنی رو دیدم و خب مورد پسند واقع شد 

۳- دیروز تو مترو حامل یه سوتیه بد بودم یعنی خیلییی بدا فقط سعی کردم زود جمش کنم و نمیدونم اصن کسی فهمید یا نه دیگه اینم شانس مایه اخه بگو پسر این شانسه تو داری 😂

۴- یه چند روزه زیر روزه گرفتن در میرمو شنگولم ولی خب روزه میگرفتم بیشتر غذا گیرم میومد اخه اگه تنها باشی و حوصلتم نشه منجر میشه که همچی به خودت نرسی ولی شربت آبلیمو رو خوب به بدنم تزریق میکنم

۵- دیروز رفتم آزمایش دادم که خودش به اندازه کافی داستان بود ، امروزم رفتم سونو دادم فعلا جوابو خودم ترجمه زدم تشخیص پزشکی رواعلام کردم 😎 ولی خب حالا برا احتیاط میگم ببرم دکترم ببینه ببینم تشخیصامون چقده فرق داره 😂

۶- از ۱۰ اردیبهشت باس پاشم برم دانشگاه و خب مشکل اول من چی بپوشم که حالا باید یه خرید برم واسش ، مشکل دوم اینکه مجبورم یه سری هارو باز روئت کنم و تحمل و هنوز پلن مشخصی واسش ندارم اخه نمیشه کاریشم کرد ، مشکل سوم همه ارائه هاشونو انجام دادن ولی مال من دوتا ارائم میفته تو حضوریا و اینم شانس مایه بعدی

۷- ورزشو استارت زدم و واسه شروع خوب بود از پسش بر اومدم ولی این شکمو کجا دلم بزارم اخه درکمال ناباوری بالاخره منم دچار اندکی شکم و پهلو شدم 

سامولیک 

خب اینقد که ننوشتم شاید شلم شومبا یادتون رفته باشه پس شلم شومبا چیست !؟ این واژه از ذهن خلاق جناب فتلیات به بیرون جهیده و مربوط به متن ها و ریز خاطره هایی است در هم برهم که متشکل از انواع ژانر ادبی است 😐😂

 نکته مهم : به دنبال شلم شومباهای قبلی نگردین زیرا برای آنکه مطالبی از صفحات این وب به حذف شدن گرویدن و شاید بخشی از شلم شومباها در دسترس نباشد.

۱- اون روز رفته بودم برا خرید و اخر کاری رفتم داروخونه تا قطره چشمی و شامپو بگیرم بعد با یه سیس وای من چقده خفن تشریف دارم عینک زدمو به سمت موتورم روانه شدم و سوار شدم و یه قدم موتورو هل دادم هندل اولو که زدم دیدم عه موتور من اون رو به روست!!!! دستمو گرفتم جولو صورتم🙈 به سرعت سوار موتورم شدمو فرار😂🙈

۲- یک مشت خل و چل در جایی به سر میبردیم( محل کار ) ساعت از ۱گذشته بود دو نفر از بچه ها خوابیده بودن اما سه نفر از جمله بنده بیدار بودیم پس زدیم زیر آواز با هرچی که میشد ریتم گرفتیم و با زدن اجسامی چون چنگال به در یکیشونو بیدار کردیم که پاشد بهمون پیوست ( یه دستش ضرب دیده بود و تو گچ بود) خب ما همچنان کرم داشتیم پس به سمتی روانه شدیم تا بلندگو دستی برداریم شخص اخر رو بیدارش کنیم اما باطری نیافتیم پس به سراغ پلن بی رفتیم😈 تصمیم گرفتیم هیئت متوسلین به گوجه بادمجون راه بندازیم یکی از بچه ها نوحه خون شد ( یه شعر نوحه طور با اسم بچه ها و محل زندگیشون ) یکی دوتا در قابلمه اورد سنج زد اونکه دستش شکسته بود گفتیم بعد از باز کردن در اتاق تو در طبل میزنی جناب فتلیان هم رفت یه میز ترالی اورد با دوتا قاشق و روش طبل میزد 😂😎یه مراسم ۳۰ دیقه ای داشتیم ولی من تا دوروز انگشتام درد بود واسه طبل قاشقیم 🥺😂

شایان ذکر است رو دست خوردیم بیدار منتظرمون نشسته بود😒

۳- امروز مجدد سرکار بودم یکی از بچه ها گفت میشه من بیام تو اتاق تو به کارام برسم منم چون ساکت بود و مزاحم کارم نمیشد گفتم اوکی من وسط کارام پاشدم رفتم بیرون (نپرسید کجا که نمیگم 😂) همین بین یه دوری هم زدم وقتی برگشتم اول یه سکوت چند ثانیه ای برقرار شد بعد پوکیدیم جفتمونم خجالت 😂 زنگ زده بود با تلفن صحبت میکرد رو اسپیکرم بود و دیگه هیچی نمیگم فقط حضور من خیلی خیلی بدموقع بود😂

پ ن : شغل اینجانب از محرمانه ترین اطلاعات وی بوده و به دلیل به خطر افتادن امنیت فتل از افشا آن معذوریم

پ ن : من آدم بدقولی محسوب میشم حتی توی قول دادن به خودم اما سعی و هدف در تغیر است اگه بخوام بدقولیمو توجیح کنم باید بگم شرایط و اتفاقا عکس نظر و خواسته من میشه یا نمیدونم اصن! 

بعدا نوشت : دیگه بدقولم نیستما که بگید وااای ولی یجاها که باید نبودم بدقول بودم و گند زدمو بدقولیم به خوش قولیام چربید 

نمیدونم چمه امیدوارم حداقل فردا دیگه چم نباشه 

کلا در یه حالت سردرگمی به سرمیبرم همش حس غریبی دارم حتی اینجا هم حس غریبی میکنم 

- امیدوارم وبم باز کلی شلوغ پلوغ بشه 

- دوست دارم اهنگاییو که دوست دارمو باتون شیر کنم ولی خب این جاست یه ایده هست ولی شایدم عملیش کردم 

- پست بعدیمو قول میدم خنده بیارم رو لباتون 

سلام سلام سلام 

سال نوتون مبارک البته با کلی تاخیر😅

خیلی وقته غیبت دارم ولی خب عشقم نسبت به اینجا کم نشده که همیشه یه دلم اینجا بود الانم بالاخره دیگه تنبلیو گذاشتم کنار یه پسه کله ای زدم به خودم گفتم پسر بنویس خب چرا هعی این دست و اون دست میکنی ،از الانم دیگه قراره همش باشم .

اینکه ننوشتم نمیدونم چرا ولی خب یوهو حسم رفت ولی دیگه حسم غلط میکنه بره اینجام که بنویسم، اگه هنوز اینجارو می خونید خوشحال میشم واسم کامنت بزارید.

خیلی وقت پیشا یه دوستی گفت قالب وبت خرابه منم برداشتم از همه جا چک نمودم ولی میدیدم اوکیه که و اوکی بود ! تا اینکه الان اومدم سر زدمو  و دیدم عه خرابه و دیقا همون جور بود که اون میگفت فعلا یه قالب گذاشتم که وب جون بگیره تا ایشالا قالب بعدیشو خودم طراحی کنم .

پر از حرفم پر از اتفاقم میامو مینویسم واستون