- ۱۱ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۲۸
- ۵ نظر
سلاام خوبین
میدونم قرارمون این بود روزای زوج بیام بنویسم براتون البته که یادم بود رفتم شام خوردم و همین بین کلا فراموشم شد و رفتم سروقت یوتیوب موقع خواب بود که یادم اومد عه ننوشتم گفتم پاشم بنویسم دیدم گوشیم شارژ نداره پس گذاشتم برای امروز.
یادم رفت دیروز چی می خواستم بنویسم براتون ، باید مثل قبل برا خودم تیتر وار بنویسم تا یادم بمونه .
الان که مینویسم مادرعزیزتر از جانم حالش خوب نیست و امیدوارم زود خوب بشه🥺 هم اکنون بدتر شد😭
صبی ذهنم مشغول شد و حس کردم یه خوابی دیدم که یادم نیست البته نمیدونم دیشب یا شب قبل حتی یهو ناخود آگاه اومد تو ذهنم بدون جزئیات فقط میدونم یه دستو گرفتم دستشو هعی لمس کردم چون میشناختمش برام آشنا بود ، دستای یه پسرو گرفته بودم اما هرچی لمسش میکردم دستای اشنایی رو حس میکردم چون صاحب اون دستو میشناختم و اصلا انگار خواب نبود انگار خوده واقعیت بود به تمامه حسش میکردم.
توی دوتا پست قبل از یه خواب عجیبم گفتم باید بگم که این دستای آشنای توی خوابم به اون خونه ربط داشت اصن صاحب دستارو اونجا دیده بودم .
البته بگم که جفت خوابامو بدون ریز جزئیات براتون نوشتم و کلیتو گفتم.
شبتون بخیر زیباها ❤️