فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

۱۰ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

سلاام خوبین 

میدونم قرارمون این بود روزای زوج بیام بنویسم براتون البته که یادم بود رفتم شام خوردم و همین بین کلا فراموشم شد و رفتم سروقت یوتیوب موقع خواب بود که یادم اومد عه ننوشتم گفتم پاشم بنویسم دیدم گوشیم شارژ نداره پس گذاشتم برای امروز.

یادم رفت دیروز چی می خواستم بنویسم براتون ، باید مثل قبل برا خودم تیتر وار بنویسم تا یادم بمونه .

الان که مینویسم مادرعزیزتر از جانم حالش خوب نیست و امیدوارم زود خوب بشه🥺 هم اکنون بدتر شد😭

صبی ذهنم مشغول شد و حس کردم یه خوابی دیدم که یادم نیست البته نمیدونم دیشب یا شب قبل حتی یهو ناخود آگاه اومد تو ذهنم بدون جزئیات فقط میدونم یه دستو گرفتم دستشو هعی لمس کردم چون میشناختمش برام آشنا بود ، دستای یه پسرو گرفته بودم اما هرچی لمسش میکردم دستای اشنایی رو حس میکردم چون صاحب اون دستو میشناختم و اصلا انگار خواب نبود انگار خوده واقعیت بود به تمامه حسش میکردم.

توی دوتا پست قبل از یه خواب عجیبم گفتم باید بگم که این دستای آشنای توی خوابم  به اون خونه ربط داشت اصن صاحب دستارو اونجا دیده بودم .

البته بگم که جفت خوابامو بدون ریز جزئیات براتون نوشتم و کلیتو گفتم.

شبتون بخیر زیباها ❤️

سالااام چطورین

خب از چی بنویسم براتون وقتی اتفاق جدیدی نیوفتاده 🤔 

خب اول بگم اون امتحانه بود که گفتم صبش خوابم برد به همین سادگی به همین خوشمزگی🥺

خب سربازی که از رگ گردن بم نزدیک تره میدونید فعلا یه خبراییه که امریه بگیرم البته یکی جور شد ولی فعلا کنسلش نمودم اصن دوست نداشتم برم و اولویت به نرفتن ۱۰۰٪ اونجاس

بگم از دوران کارآموزی مزخرفم که مزخرف به تماااام معنا بود ، یه کارخونه بزرگ که مدیرعاملش دوست پدر گرام بود و به اصرار رفتم اونجا درحالی که مخالف بودم 

رفتم قسمت پژوهش و طی صحبت ها قرار شد سایتشونو بروزرسانی کنم یه سایت بزرگ و یه کار خیلی سنگین هم بود ولی همینو بگم که ول معطل بودم و هیچ اتفاقی نیوفتاد .

با مترو میرفتم یه چندتا ایستگاه با خونمون فاصله داشت بعد از ۸ صب تا ۳ ظهر 🤦 منکه تازه طهر برمیگشتم ناهارمو اماده میکردم 😂🤦 تو این مدت هیچ وقت نشد  صب یا شب غذامو اماده کنم(اونا ناهارشونم میاوردن ) ، اواخرم وقتی فهمیدم ول معطلم صب اگه حوصلم میشد میرفتم اگه نه هم می خوابیدم . ولی هر روز بشون فحش میدادم یعنی اگه بدونید ولش کن بزا من حرص نخورم.

نههه بزا اینو بگم لپ تاپ من کابل لن بش وصل نمیشه پس تبدیل نیاز داره اینام گفتن بخر که نت اینجا استفاده کنی و اینا حالا برا دانلود یه نرم افزار ۲ گیگی😐 ( خودم نت شیر کردم دانلود کردم ) منه احمقم رفتم ۱۳۰ فاکینگ تومن دادم کابل خریدم که اصلا استفاده نکنم( اون اوایل همچی فاز داده بودن فک میکردم اوو چه خبره ، اره باید اینجا نت مستقیم داشته باشی و فلان 😒) خدایی زورم گرفت که خریدم حتی یبارم وصل نکردم استفاده کنم 😐

دوباره اومدم بنویسم و حرص بخورم پشیمون شدم😂 

شبتون بخیر 

سلام چطو مطورین!؟

بیاین ببینین چقد بچه خوبیم که روتین نوشتنو رعایت میکنم 😎 دستم اینجوری شد وگرنه الان روتین ورزشو هم داشتم ولی خب در کل در دست تغیراتم😁

اجازه بدین بگم فاعک چون فردا صبح امتحانی درپیش دارم و هنوز نخوندم 😐

اون شب یه خواب عجیب غریب دیدم که واقعا خواب بدی بود و از خواب پریدم ، واسه مامان که تعریف کردم گفت دقیقا این مدل خوابو منم دیدم اونم خیلی سال پیشا گفت تعبیرش یا دلیل دیدن همچین خوابی میشه اینکه سر دوراهی گیرکردی و از این مدل چیزا، میدونید فک کنمم واقعا سر دوراهی هایی گیر کردم شایدم باید خوابم جور دیگه تعبیر میشد ولی نمیدونم !!!

فک کن تو خواب تو یه خونه ظاهر بشی اما ادم اون خونه نیستی کلیدو داری ولی ادم اونجا نیستی و پر از ترسی که ببیننت ،برای هیچ سوالی جواب نداری یا جواب داری ولی دلیل نداری یا منطقی نیست و اصن یه وضعیتی و بد ماجرا اینکه میبینتت و تامام 🥲

شبتون بخیر

سلااام شبتون بخیر 

اقا من چون سابقه شکستگی داشتم و داستان شده بود پس خواستم حتما همون جراح ببینه دستمو ، رفتم سوابقو نگاه کرد گفت کلا ادم دعوا هستیاا انگشت میشکنی میای اینجا😂 ( البته خداروشکر بعد از معاینات بیشتر گفت نشکسته و همون اتل رو باس ببندم ).

فرستادم برا گرفتن عکس جدید کلینیکو نمیافتم ادرس گرفتم گفتن وااای چقد همه ادرس فلان جارو میگیرن رفتم تو کلینیک گفتن واااای امشب چقدر این دکتره میفرسته اینجا برا عکس 😂 ، رفتم داخل برا گرفتن عکس دختره حواسش نبود انچنان ناخونشو به دستم فرو کرد بعد اومدم بیرون اون همکارش میگه شنیدم داخل کتکت زده راسته 😂🤦

ظهرشم که یه مسیر بین شهریو باید میرفتم راننده یه خانم بود چندین بار باهاش اومدم بعد کلا تو راه میزنه زیر اواز و ترکی می خونه برات ، نه صداشو کار دارم نه اهنگاش فک کن تی ام بکس پلی کرده بود یا مثلا یکی دیگش خلسه بود و از این دست بعد خودش روش ترکی می خوند 😐😐😐😐

همش حس میکنم می خواستم یچی دیگه براتون بنویسم که یادم نمیاد هاااااااااا یادم اومد اون خواب دیشبم بود اونو یه پست دیگه مینویسم براتون 

شبتون بخیر زیباها 

 

سلام خوبین دلم تنگ شده بود 

هعی میام تایپ کنم باز پاک میکنم نمیدونم از کجا شروع کنم اصن چی بگم هوف🤦

یه زمان عشق وب بودم بخونم بنویسم ، اینجا روزی چندین و چندبار چک میشد یکی از فکر و ذکرام این بود براتون بنویسم یه زمانی با شما دانشگاهو شروع کردم و الانم نیمچه تمومه ( داستان داره که میگویمتا) نمیدونم چرا کم کم از اینجا دور شدم تنبل شدم همیشه سوالم بود اخه چجوری میتونن از اینجا دل بکنن اخه ولی خودمم رفتم 🥲

باید یکم نظم بدم همه چیو یکیش وبه نظرمه سعی کنم یه روتین بشه و روزای زوج آپلود کنم ، حرف زیاده .

خبر دست اول انگشت بی تربیتیم شکسته البته خوشبختانه یه شکستگی کوچولو‌ هست ، خبر دیگه اینکه سربازی از رگ گردنم بم نزدیک تره که اونم باید بیام واستون بگم .

شبتون بخیر ❤️